۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

گوری بکن برایم بهرام وار ایران

بايد غزل بگويم زير فشار ، ايران
در مسلخ رديفم طاقت بيار ايران

خون برادرانم ، اين زخم ناتني را
با دست هاي خونين مرحم بزار ايران

اين روزها كه در تو خورشيد پشت ابر است
حرفي نمي توان زد ، جز انتظار ايران

فرهاد كوه گيرم كوهي نمانده در تو
گوري بكن برايم بهرام وار ايران

پدربزرگم يك بار عاشق يك پري جنگلي شد از آن پري جنگلي هايي كه بين درختها زندگي ميكنند و درختها آنها را مي پرستند از آنهايي كه با دامني از برگهاي سبز و لطيف دور درختها مي رقصند و از آنهايي كه تبر بزرگ مهتاب گوني با خود دارند تا بر كساني كه رفتار خصمانه اي نسبت به سعادت و سلامت رواني درختها دارند فرود بياورند. پدربزرگم آنوقتها در كار تجارت الوار بود .(دونالدبارتلمي-جدايي ها)

يه نفر به تو ميگه آموزش دانشگاهي يه چيز كاملا بي نقصه و خوبه و تو اونو باور ميكني اين تصور انقدر براي تو ارزشمنده كه وقتي من اون رو زير سوال ميبرم عصباني ميشي ، خوبه من ميگم خوبه ، اما آيا اين ها همون چيزهايي نيست كه ما بايد زير سوال ببريمشون ؟ به نظر من آموزش دانشگاهي از زمان جنگ براي اونهايي كه به طبقه بزرگ و متوسط جديد علاقه دارند به چنان شيوه اي مرسوم شد كه ما از اون به عنوان يك اصل خدشه ناپذير دفاع مي كنيم و اصلا هم از خودمون نمي پرسيم كه  آموزش دانشگاهي به چه دردي مي خوره ؟(مكث) ما چه دلايلي رو ميتونيم به نفع آموزش عالي مطرح كنيم ؟ يك: عشق به يادگيري. دو: اشتياق به پيداكردن مهارت . سه: بهبود وضع اقتصادي . (ديويد ممت . اولئانا پرده ي اول) 

آخه اين يك وجب خاك خدا ، چقدر صاحب داره ، همه اين آب و خاك گل باشه به سرتون حرامي ها چه كينه در دل داريد از مهر و مادر . مسلمانا اين چه كافرستاني ست ؟ به كه چشم اميد داشته باشيم ؟ در اين جماعت تنگ نظر ، يك صورت آشنا نمي بينم، يك دست مهربان ، يك مرد پيدا نميشه ؟ مردن شريف تر است تا اين زندگي .(علي حاتمي.هزاردستان.قسمت آخر.خوشنويس)

نجف اکنون می تواند قم را آزاد کند و نفس فروبردگان و ترس خوردگان قم و مشهد را به فراخنای حوزه فقاهت خود راه دهد تا رسالت دینی و تاریخی شان را با شجاعت بگزارند و بی واهمه از جنود حرامیان و آدمی خواران و تبه کاران و ظلمه و قتله و عمله استبداد دینی و"سربازان بد نام امام زمان"، داستان یوسفان افتاده در چنگال گرگان را باز گویند. هم از قبح استبداد بگویند هم از حسن آزادی؛ و دین ورزی را در هوایی آزاد و پر رقیب تجربه کنند و اجتهادات نوین خود را با تشنگان معنویت در میان بگذارند. والبته "عراق ونجف" نام هرجاست که آزادگان در آن امن و آزاد وگشاده دست و گشاده زبان باشند که "این وطن مصروعراق و شام نیست".لیمیز الله الخبیث من الطیٌب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض (انفال 37): "اینگونه خداوند پاک را از ناپاک جدا می کند وناپاکی ها را بر هم می نهد و یکجا به آتش جهنم می سپارد." (عبدالكريم سروش-نامه به روحانيون خرداد 89)


چه بود عشق ؟ به جز تخت خالي يك هيچ 
تمام خود را تقديم ديگري كردن 
طلاق دادن يك خواب در صراحت تيغ 
وگريه در وسط دادگستري كردن 
كنار ترمينالي كه نيستي ماندن 
شب جنون زده را رقص بندري كردن 
صداي خنده ي تو در سكوت خواهش من 
شبي بلند تر از موي روي بالش من 
عجيب نيست اگر ابر غرق گريه شده 
كه از جدايي ما تازه با خبر شده است 
مگر نسيم ، رسانده به خانه بوي تورا 
كه تيغ كند شده قرص بي اثر شده است 
مرا بگير در آغوش لعنتيت عزيز
كه گريه هاي من از شب بزرگتر شده است 
                                                        (سيد مهدي موسوي-پرنده كوچولو-ص9)



 Mary and Max
 sometimes perfect stangers make the best friends

مري ديزي ديكنل عزيز ،  يه چيزي هست كه بايد بهت بگم ، كه دليل نامه ننوشتنم رو توضيح ميده هربار كه نامه هاي تو رو ميخوندم يه تشنج عصبي بهم دست ميداد ، دكترها يه بيماري جديد به نام سندروم آسپرگر در من تشخيص دادن ، كه يه ناتواني رشد كننده و نافذ توي سلولهاي عصبيه ، حالا چندتا از ويژگي هاي يه آسپي رو ميگم، يك : دنيا از نظر من خيلي بي نظم و گيج كننده ست چون ذهن من خيلي دقيق و منطقيه ،  دو : من نميتونم حالت چهره انسانها رو درك كنم ، سه : من دست خط بدي دارم وخيلي حساسم و دست و پا چلفتي و خيلي راحت مضطرب ميشم ،  چهار : از معما حل كردن خوشم مي آد ، وبالاخره شماره پنج : تو نشون دادن احساساتم مشكل دارم دكتر برناد ميگه مغز من معيوبه ، اما يه روز يه درماني واسش پيدا ميشه ، من از اين حرف خوشم نمي آد ، و احساس ناتواني و معيوب بودن ندارم يا اينكه نياز به درمان داشته باشم ، من از آسپي بودن خوشم مي آد ، و درمان اون مثل اين ميمونه كه بخوام رنگ چشمام و عوض كنم ،اما يه چيزي رو خيلي دوست دارم تغيير بدم ، دلم ميخواست ميتونستم گريه كنم ، هرچي خودم و ميچلونم حتي يه قطره اشكم بيرون نمي آد، به هر حال ، از كلمه كامكوات خوشم مي آد ، يه نوع ميوه ست ، تو كلمه مورد علاقه ات چيه ؟ پنج كلمه مورد علاقه من اينا هستن : اوينمنت، بامبلي ، والاداواسكاك ، بنانا و تستيكل ، خودم هم يه چند تايي كلمه ساختم ، گاشفته : كه وقتي به كار ميره كه هم گيج باشي و هم آشفته ، بثافت : كه تركيبي از برف و كثافت ميشه ، و تِه لِه : كه مواد له شده ي ته پلاستيك رو ميگن،  يه نامه براي دانشگاه آكسفورد فرستادم ،  و ازشون خواستم كلمات منو توي لغتنامه شون  ثبت كنن ، اما جوابي نگرفتم ، حالا ديگه بايد به كلاس جلوگيري از پر خوري برم ، خداحافظ ، دوست تو در آمريكا ، مكس جري هاروويتز. [درباره اثر]


كسي دست در كتابش برد!؟
همه آن چيزي كه قرار نبود اينجا بنويسم

چقدر برنامه ها توي سرمون چيده بوديم و دلمون رو صابوني كرده بوديم كه حالا بعد چند وقته ميتونيم بچه ها رو دور هم جمع كنيم براي جلسه اي كه توي اون بشينيم و حرف بزنيم درباره ي دهه ي هشتادي كه بر ادبيات و شعر ما گذشت و بعد بشينيم و هي صحبت كنيم از كتاباي دوستامون كه در آخرين سال اين دهه منتشر شد، اما يه هويي همه چيزا ريخت به هم ديگه ، همه چيزا رفت كه داغان بشه ، و البته شد، درس مث اون روزي كه خبر دادن بم رفت رو هوا با يه لرزه ي زميني و بعد گفتن رفت رو آسمون استاد ايرج بسطامي و بعد من چشمام خيره شد به سقف اتاقم و بعد يكي بهم گفت كاري نميشه كرد ، همين ، منم اومدنم گرفت كه اومدم و خبر توقيف كتاباي بچه ها رو توي بخش اين روشناي نزديكِ نشر سخن گستر زدم تو وبلاگ و همه رو موظف كردم كه اطلاع رساني كنن و البته دستشون درد نكنه كه اين كار رو خيلي خوب انجام دادن اما يه دفه زنگ خورد به گوشيم و گفتن پاك اين بخش رو ، پاك كن بره ، آقا چرا سياسيش مي كني ؟ آخه مرتيكه من نميدونم تو اين روزا كه كفشامون سياسيه كه لباسامون سياسيه كه غذا مون بوي سياست ميده اين موضوع به اين مهمي سياسي نيست؟ چرا خودمونو ميزنيم به خريت، و بعد فكر ميكنيم عجب استراتژي عزيزي داريم و تونستيم اين بلا رو از سرمون ردش كنيم بره ، واي بر شما هزارتا واي بر شما،من از همون موقع ام كه داشتم اين خبر رو ميزدم محمد حسيني مقدم زنگيد و گفت با مهدي موسوي بصحبتم و منم زنگ زدم و صحبتيدم و مهدي گفت قراره راي زني كننن و قرارشون اينه كه خبر نره پخش بشه در حد خدا واگه كاري از پيش نبردن بعدا خبر رو بزنيم در حد خدا ، اين شد يه حرفي ، آدم بايد زرنگ باشه اگه با نرفتن خبر ميشه يه كاري كرد پس بايد خبر نره اگر چه نشد كاري هم بكنن ، و همين جوري موند كه موند و به هر حال بهتون بگم عزيزان كه به قول استادمان شجريان پدر، روبه روي سختي داريم و روزهاي تنگي جلو مون است بايد مبارزه كنيم بايد بجنگيم و استقامت بكنيم و اصلا  فكر نكنيم كه يه روزي شايد خسته بشيم و بگيم بي خيالش .


كه گرگ هستي و بايد  فرار را بكنيم 
به جاي دور تري از حياط ، از خانه
                                        (فاطمه اختصاري.يك بحث فمينيستي.ص68)



از سه گانه ي رنگها اينك ، آبـــي
كريستوف كيشلوفسكي


فيلمي فرانسوي در صد دقيقه به كارگرداني ، كريستوف كيشلوفسكي ، محصول 1993 . با اين فيلم سه گانه ي رنگهاي كيشلوفسكي آغاز مي شود . سه گانه اي كه من فكر ميكنم تاثير به سزايي در سينماي پس از خود داشته است. فيلم نامه اين اثر را كيشلوفسكي با همكاري كريستوف بيسويچ به نگارش در آورده است . كارگردان در اين فيلم تا آنجا كه توانسه  به حذف ديالوگها همت گماشته ، و همين موضوع زبان فيلم را سينمايي كرده است زباني كه البته آزار دهنده نيست، از سوي ديگر آبي يك فيلم ضد قصه است فيلمي كه تماشا گرانش بايد با شخصييتها همراه شوندتا بتوانند با ارتباطي كه ميان جريانهاي كوتاه فيلم  پيدا ميكنند به مقصود آن دست يابند ، در اين فيلم هيچ كدام از نماها بي اهميت و بي تاثير نيست ، تمامي كلوزآپ هايي كه گرفته ميشود نشانه اي براي درك بهتر فيلم است ، بازي خوب و عميق ژوليت بينوش نيز تاثير بسزاي در روند فيلم گذاشته است ، بينوش توانسته با نزديك شدن به نقش و حس آميزي ميان خود و مخاطب ، نقش را بازي كند نه آنكه خود را به جاي نقش بزند ، از بازي وي در اين فيلم ميتوان به عنوان نمونه اي از بازيگري حرفه اي در سينما نام برد. با هم به گوشه هايي از اين فيلم نگاه توضيحي -تفسيري مي كنيم البته پيش از آن توصيه ميشود ابتدا فيلم را تهيه نموده و تماشا نماييد . درضمن لازم است حتما بگويم كه موسيقي بسيار قدرتمند و عالي اين فيلم اثر از زبیگنف پرایزنر  مي باشد در اين موسيقي به وضوح مي توان موسيقي دراماتيك حرفه اي را تشخيص داد موسيقي اي كه خودش فضا ساز است و بدون آن فيلم دچار يك نقص بزرگ مي شود . [ نقد كامل فيلم ]


شبه ماشين به ضد آدم زد 
ضد ماشين به شبه آدم خورد 
نه در اين اتفاق خوني ريخت 
نه در اين اتفاق فردي مرد
                                (محمد حسيني مقدم. زرافه . ص46) 


بايد اعتراف كنم كه ، از همه ي آن كساني كه هنوز فكر مي كنن با ادبيات ، بايد ادب آموخت ، متنفرم واز همه ي آنهايي كه فكر مي كنند ادبيات همان شعر است تعجب مي كنم . بايد اعتراف كنم كه ابديت براي من از يك روز گرم توي خرداد شروع شد ، آره يه روز زير گرماي تير بارون ، اما توي خرداد . بايد اعتراف كنم كه من از آخوند خوشم نمي آد همون جوري كه از كشك بادمجان . بايد اعتراف كنم هنوز ديني كه فكر كنم ميتونم بهش اعتماد داشته باشم پيدا نكردم . 


به هوش باش ، در اين كار اجر اُخروي است
 برگرفته از (ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم.مرواريد.چاپ چهارم1371. صفحات 403الي398)

مهدي اخوان ثالث: حسين منزوي غزلسراي خوش قريحه زنجاني ، پس از استعفا از انتشارات آموزش وانقلاب اسلامي(فرانكلين سابق) مدتها بي كار ماند و به هر دري زد كار گيرش نيامد در سنين سي و چهار سالگي مجبور شد زني كه داشت را هم طلاق بدهد و دختر شش ساله اش را هم به او بسپارد . پس از اين حسين چندي در زنجان و بعد در تهران گذراند ، روزي نزد من آمد و گفت شنيده ام تو با سيد علي خامنه اي ( لفض آقاي سيد ... را اينجانب حذف نموده ام) كه امام جمعه تهران است آشنايي داري ، گفتم كمي بيشترك از آشنايي ، ولي اين مربوط به گذشته هاست و به قول معروف و مقبول ابنا دهر گذشته گذشته ، حالا مقصودت چيست ؟ گفت : مي خواستم اگر بشود كلمه ي توصيه اي براي كار من به ايشان بفرستي ، پيغامي ، نامه اي ، تلفني ، گفتم : عزيز جان ، من خودم العان نه ماه است بي كارم ، چطور ممكن است كسي كه خودش را به ده راه نمي دهند مهمان به خانه ي كدخدا بفرستد، بعد كه حسين جريان طلاق وغيره را پرده برداشت ، من دلم لرزيد و سوخت و اين قطعه را خطاب به همشهري قديمي خود نوشتم : (بخشهايي از آن قطعه)

حسين منزوي از شاعران زنجاني ست 
جوان و فاضل و صاحب قريحه اي قوي است
چكد زلطف و تري آب از غزلهايش 
به شور نيز گهي چون جناب مولوي است 
كتاب حنجره ي زخمي تغزل او 
هنوز رشك چه بسيار كهنه اي ، نوي است 
جوان شاعر صاحبدل وطنخواهي ست 
نه تودگي و نه غربي ، نه خويش پهلوي است 
چرا گرسنه بمانند اينچنين فضلا ؟
چرا زمانه چنين بي درايت و غوي است
جناب حجه السلام دنيوي گفتار 
بهوش باش، در اين كار اجر اخروي است

البته به نقل از همان جا، حسين منزوي پس از اين نيز همچنان بي كار مي ماند. 




چه چيزي تندتراز باد است؟ فكر . چه چيزي مي تواند زمين را فرا گيرد؟ تيرگي .چه كسي بي شمار تر است مرده يا زنده ؟ زنده.زيرا مرده ديگر وجود ندارد . كدام حيوان مكارتر است؟ آنكه انسان هنوز نشناخته است. چه چيزي در جهت مخالف تو ست ؟ خودم . جنون چيست ؟ راهي فراموش شده . وشورش؟ چرا آدمها مي شورند؟براي يافتن زيبايي در زندگي يا در مرگ . چه چيزي براي هر يك از ما اجتناب ناپذير است؟ خوشبختي. وبزرگترين شگفتي چيست؟هر روز. مرگ ضربه مي زند و ما چنان زندگي مي كنيم انگار كه ناميرا هستيم . (مكالمه اي از نمايشنامه مهابها راته ، پيتر بروك)



پارك ما بابا ندارد
درباره ي شعر زمان ما و رسول يونانَ ش


داشتم به بايگاني عزيز يادداشتها و مقاله ها و به طور كلي چيزهايي كه تاكنون ، كوتاه و بلند قلم زده ام نگاه مي كردم ، تا بلكه ساماني به آنها بدهم ، و اگر نياز به نگارشي تازه دارند ، ويراستي انجام دهم و بالاخره دستي به سر و رويشان بكشم ، حقيقتا آنقدر از اين جور چيزها دارم كه دخمه ي پايين كمدم ديگر جواب بايگاني شان را نمي دهد ، و فكر مي كنم بايد يك فكر تازه تري برايشان بكنم ، به هر حال رسيدم به يك مجموعه ي ده بخشي كه اگر چه آن روزها با دانش كوتاه من چيز درست درماني از آب در نيامد اما ، براي زمان خودش خوب بود ، طرحي كه ريخته بودم اين بود كه شعرزمانمان را در هر بخش با تاكيد بر يك شاعرش شرح دهم ، اولين بخش آن شد (شعر زمان ما و رضا براهني اش) و به همين منوال به ده بخش رسيد و بعدا هم ادامه اش ندادم ، شايد يك روز اگر رفيق خوبم تنبلي اجازه دهد به بازنويسي و حتي ادامه ي اين ها بنشينم ، اكنون بخش دهم اين مجموعه در صفحه يادداشتها و مقاله ها ، با عنوان (پارك ما بابا ندارد ، درباره ي شعر زمان ما و رسول يونان اش ) . منتشر شده است ، اميدوارم آن را بخوانيد و كاستي هايش را بر من ببخشاييد .


 تيزيانو و جيورجيون متعلق به يك نسل بودند . شايد حتي تيزيانو از معلمش مسن تر بود . آيا در آن روزگار ، برادران بليني مي دانستند كه چه خدمتي به زمانه ي خود مي كنند ؟ شاگردان واقعي جيوواني چه مي گفتند ؟ و ديگران آخرين شاگردان نمونه مكتب مورانو چه گونه فكر مي كردند ؟ بسياري از آنها هنوز در عنفوان جواني به سر مي بردند. (ژان پل سارتر . زيبايي شناسي)



پايان بهترين دهه هشتاد با،هفت دقيقه تا پاييز
هديه ي تهراني بعد از چند سال؟

فيلم هفت دقيقه تا پاييز ، كارگردان :عليرضا اميني، فيلمنامه:محسن طنابنده،بازنويسي فيلمنامه:عليرضا نادري،تهيه كننده:سيد جمال ساداتيان. خواهشمنديم بريد و اين فيلم رو ببينيد فيلمي كه تلاشهاي يك خانواده براي باز گرداندن آرامش به زندگي يك زوج جوان را به تصوير مي كشد، بخش عمده تاثیر گذاری «هفت دقیقه تا پاییز» مرهون نوع رخدادها و اتفاقاتی است كه فیلم روایت‌گر آنها است. «هفت دقیقه تا پاییز» به طور بی رحمانه‌ای تم مصیبت و خیانت را روایت می‌كند. روابط در خانواده میترا (هدیه تهرانی) و مریم (خاطره اسدی) و اتفاقاتی كه حول و حوش آنها رخ می‌دهد بنا است بار نمایش مصیبت و خیانت را توامان بر دوش داشته باشند. جالب اینجاست كه میترا و مریم به نحوی كنایه آمیز خواهر هستند كه می‌تواند نمایش دهنده گره خوردگی ذاتی تم مصیبت و خیانت و ارتباط تنگاتنگ این دو موضوع با هم باشد. به همان میزان كه خیانت و بی وفایی می‌تواند باعث بروز مصیبت و تراژدی شود، وقوع تراژدی و مصیبت می‌تواند رسیدن به مرحله خیانت و بی وفایی برای فرار از واقعیت را باعث شود. میترا از ازدواج قبلی‌اش صاحب دختری شده كه حالا با او و همسر دومش (محسن طنابنده) زندگی می‌كند. مریم قصد جدایی از همسرش (حامد بهداد) را دارد كه حالا به دلیل بدهكاری در زندان است و ... همه چیز از تصمیم مریم برای جدایی از همسرش و انتقال اسباب و اثاثیه‌اش به خانه خواهرش میترا آغاز می‌شود. از همان ابتدا ساز جدایی كوك است، روابط سست است و در حال از هم پاشیدگی. میترا و شوهرش بر سر نوع كار میترا مشكل دارند. مریم و شوهرش بار كج زندگی‌شان را سالهاست بر دوش می‌كشند و... مصیبت هم از همان ابتدا در جریان است. همكار شوهر میترا از ارتفاع سقوط كرده و حالا همسر جوانش عزادار است.خصوصیت جالب توجهی كه در «هفت دقیقه تا پاییز» قابل ردیابی است نحوه برخورد شخصیت‌های فیلم، با رخدادهای تلخ حاكم برداستان و البته موضوع بی وفایی و مصیبت است كه به لحاظ فنی هم در نوع دكوپاژ و پرداخت صحنه‌ها قابل رویت است. نوعی فرار از واقعیت در فیلم موج می‌زند. میترا و شوهرش از داستان ملاقات مریم با مردی كه باعث به زندان افتادن شوهر مریم شده خبر دارند. حتی خود میترا در چند ملاقات آنها حاضر بوده تا شاید بتوانند او را راضی به پرداخت بدهی‌اش به شوهر مریم كند. میترا و شوهرش و كمی بعد شوهر مریم به این باور رسیده‌اند كه این ارتباطات با همان اهدافی بوده كه مریم می‌گوید (دریافت بدهی‌ها) ولی چك پولهای داخل كیف مریم موید موضوع دیگری است . تعمیم پذیری برخی سكانس‌های فیلم نیز قابل توجه است. آیا زن كارگر فوت شده با شوهر میترا ارتباط داشته است؟ آیا مرگ كارگر در اثر حادثه بوده و یا خودكشی در كار بوده؟ آیا دلیل خودكشی كارگر، آگاهی از ارتباط همسرش با مرد دیگر بوده؟ آیا آن مرد دوم شوهر میترا است؟ حضور زن كارگر فوت شده در محل حادثه و دنبال كردن ماجرا از طرق مختلف به دلیل عذاب وجدان از كاری است كه باعث بروز چنین اتفاقی شده یا ناتوانی در هضم واقعیت؟ از طرفی موتیف حضور طنابنده در حالت بی تعادلی در ابتدا و انتهای فیلم و اتفاقاتی كه در این میان رخ می‌دهد را می‌توان گذار او، برای رسیدن به درك موقعیت و شرایطی كه همسر كارگر فوت شده دارد دانست تا در نهایت در سكانس پایانی فیلم و سقوط گوشی از ارتفاع و متلاشی شدن آن، به دركی شاید اندك از حال و روز زن بیوه شده برسد. یا از زاویه‌ای دیگر می‌توان سقوط گوشی از ارتفاع و متلاشی شدن آن را نشانه‌ای از بی سرانجام بودن ارتباط شوهر میترا با همسر كارگر فوت شده دانست كه ختم به تراژدی مرگ كارگر و سارا شده است و... سكانس پایانی فیلم را خود امینی در مراحل ساخت به فیلم اضافه كرده (این سكانس در فیلمنامه دیده نشه بوده است) تا حضور معلق شوهر میترا در ابتدا و انتهای فیلم خاصیتی تعمیم پذیر بیابد.


گاهي از من بپرس حالم را
گرچه هر روز آسمان ابريست
نامه ات را تو خود به من برسان
پستچي آشناي خوبي نيست
                            (آزاده بشارتي.پلكهاي قفل شده)


نبرد - مده آ ، كار تازه ي دكتر صادقي
نمايش نامه اي از هاينر مولر

استاد قطب الدين صادقي از پانزدهم خرداد نمايشهاي نبرد و مده آ ، را در سالن تازه تاسيس استاد حميد سمندريان در مجموعه ي ايرانشهر به روي صحنه برده است ، اين دو نمايش كه از نمايشنامه هاي قابل تامل هاينر مولر است ، در بيان مضمون و آفرينش ره يافت هايي متفاوت داشته است و البته هنوز روح قطب الدين صادقي بودن خود را حفظ كرده است چگونگي به كارگيري عنصر شخصيت، به لحاظ كمي و كيفي، و مقايسه شبكه ارتباطي ميان شخصيت ها قابل تامل است . دكتر صادقي در باره ي كار تازه ي خود گفتگويي انجام داده است كه پيشنهاد مي كنم آن را مطالعه نماييد .[گفتگوي قطب الدين صادقي درباره نبرد - مده آ] اما كارها ي تازه اي از دوستان عزيز ديگر نيز به روي صحنه است ، حميد رضا آذرنگ اين روزها نمايشي را روي صحنه دارد كه نمايشنامه اش را خودش ترتيب داده است ، نمايشي با عنوان (خداحافظي نكردي با نجمه سورچي) كه در سالن چهار سو اجرا مي شود . احمد ايراني خواه نمايش (راز ماهي طلايي آكواريوم آقاي ژان) را در سالن مولوي كارگرداني كرده است كه نمايش نامه ي آن كار دوست توانايمان مليحه مرادي جعفري است  . اما استاد ميكائيل شهرستاني با نمايشنامه اي از گارسيا لوركا با عنوان (خانه ي برنارد آلبا) در تالار ايرانشهر است و در آخر چيستا يثربي نيز با نمايشنامه اي از خودش با عنوان (پري خواني عشق و سنگ ) نيز در تالار قشقايي است ، به هر روي ديدن تئاتر موهبتي ست كه خوشبختانه تا العان در هايش را به رويمان البته به صورت كامل نبسته اند .



درون تاريكي زل زدي به آن ور ِ تخت
به زندگي تو چسبيده يك تن سر سخت
به خر خر مردي زير يك پتوي كلفت
به شوهري خوشبخت ... آه واقعا خوشبخت
                                              (الهام ميزبان. توله گرگها)



آخرين سكانس "دزدان دوچرخه" يك موعظه ي اخلاقي نيست و دزدي دوم را نيز محكوم نمي كند ، تنها اين واقعيت را ثبت مي كند كه بزهكاري نيز راهي براي امرار معاش و وسيله اي براي بقاست .



هي ميگن اين روزا چه كار مي كني حامد؟ چرا اينقدر كم كم پيدات مي شه ؟ چرا نيستي پسر؟ راستي اون مطلبي كه قرار بود براي كتابم بنويسي چه شد؟ . سلام ، بابا كجايي قرار بود يه نقدي روي كار تئاتر دانشجويي امسال بنويسيم طرحتو چرا نياوردي؟ چرا پيدات نيس؟ . به ، حامد خان ، با امام زمون گفتم نكنه قراره ظهور كني ، كتابامونو بردي حاجي حاجي مكه،ديگه داشت باورم مي شد كه به اون ضرب المثله واقعني اطمينان داري ها . روي پيغام گير گوشي : سلام حامد ، كجايي بابا پس ؟ حتي اومدم دم خونه نبودي ، گفتم نكنه مردي و كسي خبر دارت نيس ، اگه وقت داشتي يه تماس بگير. سلام جناب  ، زنگ زدم بابت اون سفارشا مي خواستم مطمئن بشم كه قراره همه ي آرشيو و تحويل بگيرين ، خواهشن هر چي زود تر با شركت تماس بگيرين ، قربان شما . سلام ، حامد ، مامان جون ، گوشي رو بردار . ابله چرا گوشيت و نمي جوابي ، دوس داري پول تلفنت زياد شه انگار نه؟ منتظرم. آقاي داراب ستاره ي سهيل يا اگه دختر بودي بهتر بود بهت بگم زن سعدي مگه نه ؟ مقاله ها رو مي خوام با پيك بفرستم ، خونه بودي بزنگ ، خداحافظ . سلام حامد جان مي خواستم ببينم مطلبي رو كه قرار بود درباره ي گالري بنويسي آماده كردي يا نه ؟ وقت نداريم ها . و ... خدايا خدايا من نياز به يه معجزه دارم مث ابراهيم ، يه اين طرفي ، يه اون طرفي ، اين همه ي چيزي بود كه توي لحظه ي آخر زد توي مخم همه ي چيزي كه علاقه ي منو به حميد هامون بيشتر مي كنه ، و تو اصلا باورت نميشه كه من اين روزها اصلا نمي دونم مي خوام چه كار كنم  و اونها نمي دونن كه دارن وقتشون و با من طلف مي كنن بايد برن سراغ يه آدم بهتر يه آدمي كه از پس كار خودش ، از پس زندگي نكبتي خودش ، بر بياد ، نه سراغ من كه توي خودم مث خر موندم ، و هيچ چيزي علاقه ي منو به خودم زياد تر نمي كنه ، آدم وقتي به جايي مي رسه كه دستاشو به نشونه ي تسليم بلند مي كنه ، ميره يه گوشه و منتظر مي شه تا وقتش تموم بشه ، توي اين وضعيت شانس بزرگ با اون آدمهاييه كه جرات خلاص كردن خودشونو دارن.




شعر علمي - تخيلي
تفسيري ازگوشه هاي بيانيه ي سيفايكو(شعر علمي تخيلي) اثر تام برينك1995

سيفايكو شكل خودش را از هايكوي بين المللي اخذ كرده است ، شعري مرسوم داراي سه سطر و حدود هفده هجا ، موضوع اصلي آن داستانك هاي علمي - تخيلي است ، كوشش سيفايكو براي رسيدن به يك بيان صريح و زيبا و در عين حال ساده است ، مانند:
سياركها بي هيچ صدايي/باهم تصادم مي كنند/ما، بين قطعات مانور مي دهيم.
سيفايكو يكي از ويژگي هاي خود را (فوريت) مي داند كه اين ويژگي را از هايكوي ژاپني كسب نموده است، سيفايكو در كاربرد قوائد شكلي خودش اثري تجربي و انعطاف پذير است با اين حال الهامي را كه از هايكو گرفته است را آشكار مي كند ، شاعر براي ثبت يك لحظه درست مثل هايكو سعي ميكند حس آگاهي را به خواننده منتقل كند تا خود را بخشي از صحنه احساس كند ممكن است اين فوريت در تركيب و همنشي كلمات مرتبط با حواس ، صداها ، بوها و چشم اندازها ساخته شود ، سيفايكو به علت صراحت بيان از مفاهيم انتزاعي ، استعاره ها و توضيحات بيشتر فلسفي اجتناب ميكند اما تصور خواننده را براي معنا هاي تلويحي آزاد مي گذارد:
شهرباستاني حفاري شد/ تصويري پيدا شد / از يك كفش تنيس.
ميني ماليسم ويژگي ديگر اين نوع شعر است ، هرچند تعريفي كه از ميني ماليسم يا جزءنگري ارائه مي هد به فشرده نويسي يا ايجاز نزديكتر است چرا كه اثر ميني مال لزوما اثري كوتاه نيست ، اثري است كه در بيان جزءنگر است ودر روايت به كليات اكتفا نمي كند ، اتفاقا شعر سيفايكو فقط به جزء اشاره اي  كلي مي كند و وارد جزئيات نمي شود ، قالب انتخابي و رعايت قاعده حفظ تعداد هجاها تا حد امكان به سيفايكو اجازه چنين جزءنگري ها هم نمي دهد و بيشتر به فلش فيكشن هاي اينتر نتي شباهت دارد :
برهنه / مرد نگاه مي كند زن را كه انسان نيست.
اشاره به ترمينولوژي داستان علمي-تخيلي يكي از ويژگي هاي اصلي سيفايكو است. هر سيفايكو براي بيان خود ناچار است در هجا هاي محدود به اصطلاح يا موقعيتي علمي اشاره كند و با آن ، لحظه مورد نظر را كامل كند به علت كوتاه بودن سيفايكو اين اشاره اصطلاح شناختي به مركز معنايي شعر تبديل مي شود.


مراببوس مرا اي گناه بازيگوش
به ياد عصمت آدم و غربت شيطان
به ياد شرم نخستين مادرم حوا
و شرم لختي اندام و سيب سرگردان
                                                     (شهرام ميرزايي.سكسكه ها.ص54)




۸۲ نظر:

صدیقه حسینی گفت...

سلام
همه ی نوشته هاتو یک نفس خوندم حامد داراب عزیز
و استفاده کردم
مخصوصا مری و مکس
و آبی
که این روزها دیدمشون
و خیلی دوسشون دارم


ممنون!

........ گفت...

کثافت!

طاهره جعفرزاده گفت...

سلام بر خدا
سلام
ممنون از دعوت
میایم میخوانم
و حرف هایی دارم
فعلا وقت نیست
یا علی

محمد صادق دهقانی گفت...

ممنون جامد عزیز

بابت تئاتر و شعر ممنون

فیلم رو هم دیدم و تا حدودی باهات موافقم

امیدوارم بازم بیام اینجا

بهم حس خوبی داد
فعلن

مينا ايلشيان گفت...

سلام به حامد داراب ِ
عزيز خوب توانا و هميشه شاعر
منهم تمام پست رو خوندم و مثل هميشه استفاده كردم
اميدوارم موفق باشي
گفتم شايد مصاحبه با محسن طنابنده رو بزاري كه نبود دوست داشتم يكي از كارهاي جديدت هم ببينم كه باز هم نبود اما با اين همه مطالب هنوز پر پر و پيمون بود . مرسي

هانيه تهراني گفت...

سلام حامد جان
خوانده شدي
غزل ابتدا خيلي عالي بود و لي فكر كنم كار تازه نيست چون خيلي وقته كه اين طوري كار از تو نشنيديم . جريان حسين منزوي جالب بود بخصوص آخرش كه بي كار مي مونه هنوزم بهترين نئوكلاسيك ميدونيش؟ هفت دقيقه تا پاييز و نديدم اما به گمونم از اونهاست كه اكران خارجي ش مورد داره (خنده) مگه نه . به طور كليالي بودي مثل هميشه

مسعود میرقادری گفت...

درود بر حامد داراب عزیز
با خود بردم تا بخوانم
از تلاشت سپاس گزارم

سولماز حسن زاده گفت...

سلام
انقدر خوندم كه نفهميدم كي گذشت
ممنون واقعا استفاده كردم
هميشه خبرم كن

محمد هادي حسيني جهان آبادي گفت...

سلام!

ممنون از دعوت و

خواندمتان!



نستوه باديد!

سروش محمدی گفت...

سلام آقای داراب. ممنون که قابل دونستید و دعوت کردید از مطالب وبلاگ نهایت استفاده رو بردم.

ضمنن با افتخار لینک شدید. شما هم اگر مایل بودید من و لینک کنید.

بدرود

علیرضا جهانگیری گفت...

سلام

بسیار سپاسگزارم از شما بابت دعوت و همچنین مطالب ،اشعار و اطلاعات


ارادتمند

علیرضا جهانگیری گفت...

با اجازه شما

در لیست پیوندهایم قرار گرفتید.


ارادتمند

علیرضا همتی گلشن گفت...

سلام.
ممنون از دعوتت.
خیلی جالب بود.
موفق باشی.

ميترا دربندي گفت...

سلام جناب شاعر
بايد بگم كه خيلي زحمت كشيدي براي مطالب و من هم مثل بقيه استفاده كردم ولي اضافه كنم كه : مسئله تكامل شعر به تاريخ ادبيات محدود نميشه ، اما تمامي اجزاء تحت تسلط نقشي اصلي و بنيادي هستن يعنه به وسيله وجه قالب اثر تغيير مي كنن و البته درباره مشكل تغيرات حادث تو روابط دو جانبه بين گونه هاي هنري و ساير حوزه هاي فرهنگي مرتبط به ويژه بر اساس رابطه دو جانبه بين ادبيات كه شما شعر مي خونيش و ساير پيامهاي كلامي پيش مي آد .

سكوت طوفاني گفت...

سلام مرسي كه به غربت من سر زدين.وبسايت خوبي دارين لذت بردم و شما با افتخار لينك شدين

امیر سنجری گفت...

سلام حامد
یه سوال :
خدا رو میتونن فیلتر کنن ؟

مريم زماندان(سيمبا-) گفت...

سلام حامد عزيز
مطالب زيباي بودند ، خوندم
بازم ميام .

سناتور گفت...

سلام منون از دعوتتان لذت بردم.چه قدر نظر گذاشتن برا وب شما سخته

آمنه شکوهی گفت...

سلام موفق باشید.

حميدرضانادري گفت...

ممنون

ماهايا پطروسيان گفت...

سلام
ممنون از دعوتتون آقاي داراب
اگر امكان دارد با ايميل در تماس باشين
ضمنا مطالعه نمودم .

سیدمحمدرضا هاشمی زاده گفت...

سلام بزرگوار صمیمی

..........
در این فصل عطش وگرمای جنوب با حضور معطرت با صفا وصممیت به خلوت تنهاییم بانسیم محبتت شا داب ترین بهـــار را برایم هدیه آوردی...از اینهمه یکرنگی وبرکت گام های سبز ودلنشینت سپاس...که مایه خوشدلی.. وتعا لـــی شعر هایم شدید..دوستی واندیشه ی زلالت.. مستدام...قلم وقدمت همیشه ی ایام سبز ومعطر
ای سبز ترین بهار ها در نامت.......می آیی ومی شکوفم از پیغامت
.............
شعر های دلنشین ودلنوشته های بکر وپربارو با طراوتت واین مجموعه ی ب نظیر شعر و نوشته های ارزشمند وزیبا وبا تعبیرات وساختار ومضامین محکم
وارزشمند تان..که در راستای شعر پیشرو زمان واصالت قلم واندیشه بود زمزمه کردم ولذت بردم...
همیشه شاعری پرشور به عطر احساس وشیرین شعر های با طراوت باشی

ن . ج گفت...

سلام
اميدوارم احوالت روبه راه باشد
نقد مفصلي نوشته بودي درباره ي طلا و مس و من اصلا متوجه نبودم تا مرتضي خوبيان مطالب فيلم را جمع آوري كرد و در آن ميان مطلب شما نيز موجود بود بابت اينكه اينهمه لطف داشتي ممنونم اما فكر كنم ديدگاه آنارشيستي ات نميگذارد اينگونه فيلم ها را بپذيري و بايد آن را يك جورهايي تغيير دهي چون اينگونه راديكال بودن هم جالب نيست حتما خودت هم موافقي .

حسن حیدری گفت...

سلام دوست عزیز . به راهنمائی و نظرت احتیاج دارم . وقت شد به من هم سر بزن . متشکر و ممنون از بابت نامه های که تو وبلاگ لبالب از مطالب ارزشمندت . قربانت . حسن حیدری

بهنام احمدی گفت...

سلام عالی بود

ممنون از دعوتتون...

محمد قنبري گفت...

سلام اقاي داراب عزيز
مرسي از حضورتون.

شعر اول خيلي زيبا بود.
خصوصا بيت سوم

اين روزها كه در تو خورشيد پشت ابر است

حرفي نمي توان زد جز انتظار ايران

فوق العاده حرفه اي و زيبا بود


از طرفي معناي ازادي داره به زيباترين وجه ممكن. خورشيد هم در معناي مجاز و هم حقيقت و هم كنايه و هم استعاره به كار رفته.

انتظار هم فوق العاده زيباترش كرده.

انتظار ازادي.. طلوع خورشيد ازادي..
انتظار ظهور حضرت مهدي كه به خورشيد پشت ابر تشبيه شده در عصر غيبت.

و همينطور ارتباطي با شعر دماونديه محمد تقي ملك و الشعراي بهار داره..


مرسي از دعوتتون.
زيباي اين شعر باعث شد تنها در خصوص همين موضوع حرف بزنم.

زهرا گفت...

سلام
بعد مدت ها حالم خوب شد ممنون
بنويس عاليه
كاش دوباره بنويسم

پگاه عامري گفت...

درود گرامي

خواندم و استفاده كردم

سپاس از دعوتتون

حيدري گفت...

سلام
ممنون ازاينكه خبرم كرديد
حرفهاتان آشنا و دلنشين بود خصوصا اينكه زيبا بيانشان مي كنيد
مرسي از اينكه مجوز كتاب مرحوم اخوان ثالث را هم لغو كرديد چون اين يك دانه شعر - كه من قبلا هم خوانده بودمش - معلوم نيست چطور از آن غربال ريزبين ارشاد الك شده است
شاد باشيد

محمدقائدي گفت...

سبلام
مطالب متنوع تان را خواندم و استفاده كردم جناب داراب
برقرار باشيد

كامبيز حسين پور گفت...

سلام مهربان
زيبا استفاده بردم
اما اگر مي شد جوري نوشت كه بشود راجع به كل مطالب نظر داد بهتر بود.
موندم واقعا چي بگم.
اول يه دست مريزاد تقديم روح لطيف شما مهربان.
دوم سپاس از مطالب واقعا خواندني و آموزنده كه درس ياد گرفتم از برخي مطالب.
سوم هم هميشه پايدار باشيد.
درود

مصطفا فخرایی گفت...

سلام
مثل همیشه مطالب پرباری و ارزنده ای را خواندم.
شاد و سربلند!

حسین میدری گفت...

درود،
ارزنده و پربار بود..
همه را خاندم و بهره مند شدم.
سپاس از آمدن و فراخانتان،
آسمان تان سرشار آفتاب شادمانی...

الهام حيدري گفت...

دل شوره دارم سرگذشت واژه ها را...
مرسي از اين پست عالي
كامل كه خوندم براي حرف بيشتر بر مي گردم

Unknown گفت...

سلام
ممننون از لطف دعوتتون
بسیار خوب بود فقط یه کم زیاد بود:-)
میلاد حضرت علی مبارک.

هدايت امرايي گفت...

حامد داراب براي من يعني

جواني مان حتما يك جاي زندگي مي ميرد
اما ما به همين چند سطر رسيده ايم
به اينكه زندگي مان يك جاي جواني مرد

دست مريزاد برادر
روي سپيد باشي و پيشاني فراخ . مطالبط را مرور نموديم در كارگاهي كه چند وقتي جايت در آن خالي است.

حمدالله لطفی گفت...

سلام
دستتان درست
پست پرباری بود
خواندیم واستفاده کردیم
موفق باشید

شبانه های بی تو گفت...

سلام
دستتان درست
پست پرباری بود
خواندیم واستفاده کردیم
موفق باشید

سورین چاقمی گفت...

سرگردانی های یک تمبر پستی به روز است با یک پست اضافی!
از:
روزهایم
شاهزاده فارس
عباس معروفی
ترانه
و یک داستان که هرچه نقد شود؛ صفت اضافی نمی گیرد.

منتظرم
با احترام
سورین چاقمی

سيده زبيده حسيني گفت...

سلام .
ممنون از دعوتتون
شعر اول زيبا بود ..
باقي مطالب هم عالي بود .. استفاده كردم .
مخصوصا" مري و مكس...

موفق باشي دوست عزيز

((فردین)) گفت...

سلام و تشکر از دعوت
استفاده کردم قربان،مثل همیشه!
ماری و مکس را عشقست..
شما هم که قابل نمیدونید و اینا
تا بعد...

پروانه عزیزی فرد گفت...

درود
مطالب پربار و مفیدی بود..
سپاس از فراخانتان،
سرفراز و پاینده...

مینا ارشدی گفت...

سلام
ممنون از دعوتتون

لذت بردم
و استفاده کردم

پیروز باشید

محمد شعبانی گفت...

سلام حامد داراب عزیز
خوندم و بسیار استفاده کردم
از آبی و مری و مکس
منتظر پست بعدی هستم
موفق باشی

فاطمه اختصاری گفت...

قربانت حامد عزیز
مثل همیشه مفصل است
باید حتما بخوانم
مخصوصا 7 دقیقه تا پاییز را که
خودم بدجور نقد دارم برایش
مرسی
مرسی
مرسی
فعلا...

امیر عسگری گفت...

درود حامد جان
با یک آزاد تازه با عنوان/مردادهای امرداد/ به روزم
وبی صبرانه در له له نقد
بمانی..............سبز

شهرام معقول گفت...

سلام دوست گرامی
بخشی از نوشته ها به خصوص شعرهایش را خواندم ولی باید باز بیایم تا کاملتر بخوانم. پیروز باشید .

مهسا برومند گفت...

جناب داراب سلام خوشحالم که هستین ، که می نویسین ، موفق باشید من یکنفس همه ی ÷ستتون رو خوندم همه رو وهیچی جا نزاشتم راستی چرا توی اطلاعیه به روز رسانی اسم آزاده بشارتی نبود اما ازش تو وبلاگ شعر گذاشتین ؟

ارثی زاد گفت...

با سلام

وبلاگ یک استکان غزل بی حاشیه بروز شد.

با خودم
دوستان
شعر
کتاب

ناگفته های نگفته

سلام

حکایت

و غزل

باید که برای تو رباعی بشوم
من با غزلم نیامدم به دهنت

بازبارن گفت...

سلام آقای داراب بعد از یک غیبت طولانی باز هم به روزم با آمدنت قدم رنجه می کنی مطالبت مثل همیشه عالی بود ولی کمی نیاز به وقت بیشتر دارد
با تشکر
داوود فتحی زاده

هانیه گفت...

نظری گذاشتم اما انگار موفق نشد...
دوباره میگویم
سلام
شعر اول بسیار عالی
ماجرای تاسف بار نمایشگاه واقعا رقت انگیز
نقد و معرفی فیلمها هم حرف نداشت
تکه های انتخابی از نمایشنامه ها و فیلمنامه ها و داستانها خیلی استادانه بود. احسنت
اما یه نکته
شاعر هیچ وقت نمیتونه خداحافظی کنه . اصلا جامعه ی شعری وجود نداره
هر شاعری خودش مستقلا و همراه شعرهاش یک جامعه است به تنهایی . پس تا وقتی زنده است و حتی اگر نبود به واسطه ی سروده هاش وجود داره.
مهدی موسوی هم هست و نمیتونه خداحافظی کنه
فقط یه جور دلگیریه
سپاس

پرنیان گفت...

سلام
با نقدی بر مجموعه شعر « واژه های خیس » اثر شاعر نام آشنای جنوب ، ذوالفقار شریعت به روز هستم .

مرتضا صفرپور گفت...

سلام حامد جان ممنون از دعوت از خواندنت لذت بردم باز هم خبرم کن لطفن با افتخار لینک شدید

مرتضا صفرپور گفت...

سلام دوست عزیز معذرت می خوام لینک شما ثبت نشده بود که مجدد لینک شدید

((فردین)) گفت...

قربان،ما هم که از مدت ها پیش مراتب ارادتمون رو بصورت حضوری و غیر حضوری خدمتتون اعلام کرده بودیم!
به زبون ساده همون چاکریم و اینا...
لینک هم با افتخار جبران شد دوست عزیز...
دیدار نزدیک!

شرقي گفت...

سلام

جناب داراب بي انصافي ست كه بي خبر باشم از اين مطالب جامع و زيبا

اين بار بي خبرم گذاشتيد !!

رامین خسروی گفت...

با درود و احترام به شما دوست عزیز


بعد از ماهها به روزم با:


1-رفته بودم کمی پول برایم بیاورم


2- تمام ماه را گریه کردم


3-دستم به جایی بند نیست


4-سودوکوی مرد افکن


5-فیلمی که من دوست دارم


6-شعری که هر چی باشه از سخن چین بدبخت هیزم کش تر نیست


یادم آمد در خیابان عشق بازان را گرفتند

چترها از روی دوشم باز باران را گرفتند


منتظر شما می مانم.

فریدون ضرغامی گفت...

سلام استاد عزیز.

منزل جدیدراباآرزوی موفقیت تبریک می گویم متاسفانه به علت ریز بودن
حروف باچشم مسلح موفق به خواندن تمام
مطالب آن نشدم .اگر نشانی وب جدیدم را
در پیوندها اصلاح بفرمایید مزید بر امتنان است. حامد عزیزدرضمن تا کنون
به نقد ونظرتان درمورد کتاب که وعده فرموده بودیددست
نیافتم .با حکایت عروسک کوکی های حاکمیت به روزم.
http://www.asvad.mihanblog.com

اسفندیار فتحی گفت...

درود
بی تعارف آفرین ، لذت بردم و با اجازه لینک شدید. وقت کردید سری هم به کلبه ی ما بزنید.
سبز باشید

فاطیما حکمت گفت...

درود جناب داراب عزیز... چون همیشه با اشتیاق خواندمتان ... برقرار باشید .

اسفندیار فتحی گفت...

درود
به روزم و گدای نظرات دوستان عزیز
سبز باشید

هانیه گفت...

با

" با احترام به فروغ و دردهای سرزمینم"
و
"سید مهدی موسوی"
و
"17 تیر"

بروزم

گناه مقدس گفت...

سلام آقای داراب
احمد قدیانی بهم گفته ارتباط با امثال شما می تونه بسته به استعداد شاعر موجب ارتقا سطح یا حتی جهش شعری شاعر باشه ... خوب من باید خیلی خر باشم اگر این فرصت رو از دست بدم و با شما ارتباط نگیرم اگرم من تو شعر با استعداد باشم شما باید خیلی نامرد باشی اگه بخوای کلاس بذاری و نخوای ما رو جهش بدی ... این پستتونم بعضی جاهاش واقعا اذیت کن بود ... ابیات اول کسایی رو که تو این یه ساله جمهوری اسلامی داغ بر دهانشون زد یقینا تا آستانه ی ترکوندن بغضهاشون می بره قصه ی حسین منزویم آدم رو داغون می کنه .. راستی من بی اجازه لینکوندمتون
شاد باشید و سبز

فخری گفت...

سلام تازه سخن بروز است
ومنتظر دیدار عزیزان.
بلاگتان بسیار پرمطلب است ،
خسته نباشید.

شرقي گفت...

سلام دوست گرامي ام

دفتر بلاگم را ورق زدم و تو را چشم در راهم [گل]

ناشناس گفت...

نگاه غرق خون دختري _____ كه جان داده
و رعشه بدني غرق خون ______ كه افتاده
كه مانده هنوزم خودش در اين ابهام
كه مرگ ميزندش بوسه___ اين چنين ____ ساده
سكوت اين همه فرياد در همين نزديك
و چادري كه زمان فرار____ از سر افتاده
شكنجه كن __ تجاوز_____ توحشُ و زندان
و سوخته ي بدن دختري _______كفِ جاده
به بوي مرگ نفس ميكشد مرا بدنم
از اين هواي غم آلود كاش دل بكنم
در اين هواي پر از مردگي، سقوط يك فروند
و اين خبر.... صد و شصت و..... بقيه ارمنيند
بدان تو قاتل فرزندِ، مادرانِ غرقِ سكوت
به شعله ي آهي تو را....... ز ريشه كَنَند
ديگر حكايت سارا ____ انار دارا نيست
دارا به دار شد ___كه مــرا ___ دار مي زنند

سورین چاقمی گفت...

تمبر پستی ام سرگردان تر شد
با پستی به کوتاهی این شبها
منتظرم
با احترام: سورین چاقمی

شرقي گفت...

سلام

منهم همين را مي خواستم كه ...

ورقم بزني اما بي هيچ نظري ؟!!

باش هميشه

به اتهام غزل گفت...

سلام
عجب پست با حالی بود
با اون قسمت اخوان و منزوی و .. خیلی حال کردم
به روزم
سر بزن
به امید دیدار

ناشناس گفت...

سلام حامد جان تكين هستم
موبايلت جواب نمي داد مجبور شدم اينجا كامت بزارم اگر لطف كني حتما با من تماس بگير چون يه كار مهمي باهات دارم
البته اين توفيق اجباري بود تا پست جالبت رو هم بخونم .

عليرضا دادور گفت...

استاد حامد داراب
هميشه از مطالبتان استفاده مي كنيم و درس ياد ميگيريم
پايدار باشيد

محسن عاصی گفت...

.

یک ماهی ام ، اینجا ته تنگ و تو آن بالا

نقش مکمل بوده ام از تو ولی حالا

یک سینمای سوخته در فکر اکرانم

یک رگ که از دنیا بریده داخل وانم

.
.
.

بعد از شش ماه به روز شد با :

خدا شما را خواهد بخشید

حتی اگر در فیس بوک عضو باشید و با آن مگس بکشید .

حتی اگر راوی های متعددی را به شعر خود دعوت کنید یا کتاب بسوزانید .

حتی اگر تلویزیون ببینید یا بیماری عفونی داشته باشید .

حتی اگر به "چراها " پاسخی ندهید ...


و یک شعر جدید

منتظر شما خواهم بود

با احترام

.

سید مهدی موسوی گفت...

سلام حامدجان
شرمنده
چند روزی را نبودم
الان کامنتت را دیدم
خیلی ممنون که اینگونه به فکر مایی
فعلا ترجیح می دهم کارگاه بسته باشد
اما
مطمئن باش
با کمی تجدید قوا برخواهم گشت
قوی تر از گذشته

قاصدک گفت...

غزل ابتدای صفحه جذاب بود

عه تا گفت...

فرهیخته ی گرامی
جناب اقای حامد داراب
از شما دعوت می کنم در گفتمان تئوریک پیرامون ژانر خواندیدنی شرکت و نظر روشنگر خود را به دوستداران نوپای شعر و ادب حوزه ی مجازی هدیه فرمایید .
با کمال احترام و دوستی
عه تا

كيانا آتشي گفت...

اولین پست وبلاگ کیانا آتشی . با یادداشتی متفاوت بر مجموعه شعر، آیه های پس از رحلت ، سروده حامد داراب . به روز شد .

Akbar Ilbegi گفت...

حالا هی نگاه می کنم به آینه، و هی شکل خود می نویسم

فاطمه قائدی گفت...

سلام جناب داراب عزیز
متشکرم از لطف بسیارتون و
خوشحالم کردید با آمدنتون ..خیلی پست مفصل و جالبی بودالبته مثل همیشه بااین قلم زیبا/بابت لینک هم سپاسگذار جبران شد دوست مهربان

mina salehnejhad گفت...

hamed darab aziza salam khoili mesle hsmishe por bsr bodi ghale ebtedayit ke boghzaye sabz bodanemoon ro miterekone ro ghablan to balatarin va rahe sabz khonde bodam . bayad be hamed darab va hamed darabha eftekhar kard

فاطمه روحی گفت...

آوار / سفر - شعرهایی برای کتاب سوم من: پایت را از روی سایه ام بردار
با دو سپید عاشقانه به روزم

مسافرغم گفت...

salam veblage zibayi dari behem sar bezan

فندرسكي حوااااااااااا گفت...

سلام به همگي

اميدوارم خوب باشيد

امروز نگاهي به يك سال و نيم تاخير و نيامدن كردم و ديدم خيلي عقب افتادم

۶ سال پيش وقتي شروع كردم نوشتن برام راحت بود خيلي راحت و حالا خيلي سخت

حالا سخت دوست دارم بنويسم ولي نميدونم چطور ...

شايد اتفاقات و جريان هايي كه منو كشوند و اورد به اين نقطه مانعم شد

اما مي خوام اين موانع رو بشكونم و امروز در اين ساعت اپ كنم

شايد نتونم به همگي شما عزيزان سر بزنم و شرمنده ام

اما از صميم قلب به خاطر محبت هاي شما ممنونم

ممنون كه اين مدت حوا رو فراموش نكرديد